دردانه ام قدکشیدنت را که میبینم هزاران ارزو دردلم اب میشودوسرازیر به سوی چشمانم نمیدانم که میدانی یانه زمانی که توبه دنیا امدی تنها یک پسر برایم نبودی بلکه جنوبی بودی برای دل عاشقم شیرین زبانی هایت هم این روزها بیشتر شده ودل نمی ماند دیگر برای مامانی که هر کلامت برایش بالی میشودتابرسانندش به اوج وبه دورترین نقطه از زمین و نزدیکترین مکان به خدای مهربان هر چه قدر از شیرینی این روزهابگویم باز کم است نمیگویم که زندگی فراز ونشیب ندارد ولی با تو بودن توگس ترین طعمها هم مزه شیرین عسل میدهد میخواستم کمی هم از زندگی برایت بگویم شاید درد دل و شاید ....اماترسیدم تلخی واگویه هایم شیرینی لذت این روزهایت را بگیرد وقت زیاد است برای گفتن و ش...